Take a fresh look at your lifestyle.

شعر شب یلدا (زیبا، کوتاه، بلند، عاشقانه، غمگین، طنز، معروف)

شعر به مناسبت شب یلدا

شعر در فرهنگ فارسی جایگاه ویژه ای دارد شاعران بزرگ و معروف همچون حافظ و سعدی و مولانا و همچنین شاعران بزرگ معاصر مانند پروین اعتصامی و سهراب سپهری اشعار زیبایی در مورد شب یلدا سروده اند. برخی از اشعار شب یلدا در ادامه آورده شده است و سعی شده بهترین و زیباترین شعرها درباره شب یلدا گلچین شوند تا مورد قبول شما عزیزان واقع شود. خواندن چند خاطره کوتاه شب یلدا را به شما پیشنهاد میکنیم.

شعر شب یلدا کوتاه

یلدا رسد ز کوچه ی دی با ردای برف
تاجی نهاده بر سرش از یخ، خدای برف

همه شب‌های غم آبستن روز طرب است

یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن

صد شب یلداست در هر گوشۀ زندان ما

ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح

می برد شعله آن رنگ شب یلدا را

اشعار دوبیتی شب یلدا

شب یلدا همیشه جاودانی است

زمستان را بهار زندگانی است

شب یلدا شب فر و کیان است

نشان از سنت ایرانیان است

یلدا، شب ذکر ناب یا الله است

هنگام تولد دلِ آگاه است

اعلام برائت از شب و تاریکی است

یلدا، شب بارش شکوه ماه است

عکس نوشته شب یلدا

شعر شب یلدا کودکانه

شعر شب یلدا کوتاه

پس از یلدا، سحرگاهت همایون

طلوع روشن راهت همایون

رسید اسب زمستان، یالش از برف

نخستین روز دی ماهت همایون

شعر شب یلدا عاشقانه

تو خندیدی

و زمان از شوق اندکی درنگ کرد و بعدها مردمانی

او را یلدا خواندند

یلدا، انعکاس لبخند توست!

وقتی که میخندی و انار در دستم ترک برمیدارد!…

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور

وی روی خوشت به ترکتازی مشهور

با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل

همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی

شب هجرانت ای دلبر، شب یلدا است پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

شب یلدا شد و آمد شبانه

پریشان گیسوانش روی شانه

طلب کردم در آن هنگامه ی عشق

ز لبهایش دو قاچ هندوانه

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه

تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.

عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری

یلدای خوشی را برایت آرزو می کنم

همچنین بخوانید: متن شعر بوی یلدا را می شنوی

شعر شب یلدا غمگین

عمر ابد ز عهده نمی‌ آیدش برون

نازم عقوبت شب یلدای خویش را

وحشی بافقی

کی بشارت نامه روز آورند

وین شب یلدا به پایان کی رسد

شب عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی

بعد حافظ خوانی شب‌ های یلدا بیشتر

تمام ما که ز پروانه ها نشان داریم

برای سینه زدن تا سحر توان داریم

هزار شکر خدا را که در شب یلدا

برای گریه کمی بیشتر زمان داریم

به گمانم گیر کرده است شب به موهای سیاهت

بی تو، شب هایم همه یلداست

روز هجران مرا هم شب وصلی بفرست

که به این روز شوم چون شب یلدا مشهور

یلدا برای من بی معناست

وقتی شب و روزم بی تو

یلدایی بی پایان اسـت

من تمام عمر چله نشین توام

هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا

که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست…

شب‌ ها به چه جان کندنی از نیمه گذشتند
تقویم، سراسر شب یلدا شده بی تو

شعر شب یلدا طنز

شعر زیبا و طنز درمورد شب یلدا

فریاد کشیده هر دو جیبم جانسوز

با دیدن نرخ هندوانه دیروز

یلدا تو کمی دیر تر امسال بیا

یارانه برای تو ندادند هنوز !

ازین شربت یکی پیمونه بردار

اناری آتشین دردونه بردار

درین یلدا تو شیرین کن لبانت

بیا قاچی ازین هندونه بردار

یلدای همتون مبارک

شب یلداست و ما یکسره تر در گوشی

ظاهرا دور هم اما دل و سر در گوشی

این طرف، پوپک و پروانه بپر در تبلت

آن طرف، میثم و مسعود دمر در گوشی

رفتم شب یلدا به سراغ حافظ

تا حال مرا کند برایم محرز

گفتم که شود بهتر از این احوالم؟

دیوان به زبان آمد و گفتا هرگز!

آیین شب چله چه حالی دارد

بهتر ز هزار و یک شب نورانی است

با هم شب چله را غنیمت دانیم

کاین رسم ستوده، ریشه‌اش ایرانی است

هر کس هم از این فریضه عیبی گیرد

یا اجنبی است و داعشی، یا جانی است

باید بخوریم و تا سحر خوش باشیم

شیرین‌تر از این شب به جهان حتی نیست

دلواپس خرج و برج آن هم، هرگز!

صد شکر که دوره، دوره ارزانی است

شعر شب یلدا به زبان محلی

شعر شب یلدا به زبان مازندرانی

ﺍَﯼ ﺑﯿَﻤﻮ ﭼِﻠّﻪ ﺷﻮ

ﺑَﺨِﺮ ﺑَﺨِﺮﻩ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﻮ

ﮐﺌﯽ ﺗﯿﻢ ﻭ ﺍِﻧﺎﺭﺗﯿﻢ ﺩَﮐِﺮﺩِﻣﻪ ﺷِﻪ ﺑِﺘﯿﻢ ﺑِﺸﺘِﺰﯾﮏ ﺑَﻮﯾﻦ ﺟﺎﻥ

ﺩِﺭِﺱ ﻫَﮑِﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﻧَﻨﺠﺎﻥ

ﻫﻨﺪﻭﻧﻪ ﺭِ ﻗَﻒ ﺑَﺰِﻥ

ﻗَﭽِﻞ ﻗَﭽِﻞ ﺗَﺐ ﺑَﺰِﻥ

ﺗﺎ ﺳِﻮﺍﺋﯽ ﮐِﺮﺳﯽ ﺑِﻦ

ﻫَﯽ ﺷﻮﻥ ﺑَﮑِﺶ ﻣﯽ ﺍِﺷﮑِﻢ

‏چله شو ی شما شاد

شعر شب یلدا طولانی

زمستان می رسد پاییز جان افطار کن!

تمام میز یلدا را به رنگ نار کن!

فقط هم یک دقیقه یک دقیقه رفتنت را

برای عاشقانت بیشتر انکار کن

چه تعجیلی به رفتن داری ای دل شب دراز است

قلندر خفته را از خواب خوش بیدار کن

گمان این است سحر فردا نباشی، فصل شیرین

بمان! با ماندنت چشمان تلخی تار کن

در این فصلی که دیر آمد، تمام بوستان را

به این زودی نرو با رفتنت بیمار کن!

چنین پایان و رستی، باور این نیست

خداحافظ! حلال این محفل دوار کن

فال حافظ می گرفتم در کنارت یک شبی

عاشقانه تا سحر بی وقفه بیدارم فقط

یک شب یلدا کنارت به! عجب حال خوشی

یک دقیقه بیشتر امشب تو را دارم فقط

طعم لب های تو یا شیرینی ناب انار

من ز شیرین بودن لب هات سرشارم فقط

مطربـا ! ساز دلم را با نوایی کوک کن

من کنار دلبر و دل در بر یارم فقط

این شب یلدا برایم بزم شادی ها عیان

شادی ام را از نگاهت باز بردارم فقط

دلبرم! عهد من و تو فال دیروز من است

بعد از این با بوسه ات باشد سروکـارم فقط

شعر بلند درباره شب یلدا

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد

دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟

گله ها را بگذار!

ناله ها را بس کن!

روزگار گوش ندارد که تو هی شکوه کنی!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگ تو را

فرصتی نیست که صرف گله وناله شود

تا بجنبیم تمام است تمام

مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت

یهمین سال جدید

باز کم مانده به عید

این شتاب عمر است

من و تو باورمان نیست که نیست

زندگی گاه به کام است و بس است

زندگی گاه به نام است و کم است

زندگی گاه به دام است و غم است

چه به کام و

چه به نام و

چه به دام

زندگی معرکه همت ماست زندگی میگذرد

زندگی گاه به نان است و کفایت بکند

زندگی گاه به جان است و جفایت بکند

زندگی گاه به آن است و رهایت بکند

چه به نان

و چه به جان

و چه به آن

زندگی صحنه بی تابی ماست زندگی میگذرد

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد

زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد

زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد

چه به راز

و چه به ساز

و چه به ناز

زندگی لحظه بیداری ماست زندگی میگذرد

شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر

زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر

شب یلدا شد و آمد مه دی سوی مدار

چو گل آویخته بر طره گیسوی نگار

شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق

رخ معشوقه و مدهوشی دلداده عشق

شب یلدا شد و گرمست تب ناز و نیاز

عشوه از دلبر و عاشق به میان سوز و گداز

دل عاشق شده خون چون دل یاقوت انار

تا بدیده لب چون پسته گلخنده یار

شعر شب یلدا از شاعران معروف، حافظ، سعدی، مولانا و …

شعر شب یلدا از حافظ

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه‌ اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فراز کنید

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شـب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی

از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

شعر شب یلدا از سعدی

شب عاشقان بی‌ دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

هر که مجموع نباشد به تماشا نرود

یار با یار سفرکرده به تنها نرود

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود

به اضطرار توان بود اگر شکیباییست

نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست

شب فراق تو هر شب که هست یلداییست

خلاص بخش خدایا همه اسیران را

مگر کسی که اسیر کمند زیباییست

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

شعر شب یلدا از سعدی

هنوز با همه دردم امید درمان است

  که آخری بود  آخر شبان یلـدا را

شعر شب یلدا از پروین اعتصامی

ای دل عبث مخور غم دنیا را

فکرت مکن نیامده فردا را

کنج قفس چو نیک بیندیشی

چون گلشن است مرغ شکیبا را

بشکاف خاک را و ببین آنگه

بی مهری زمانهٔ رسوا را

این دشت، خوابگاه شهیدانست

فرصت شمار وقت تماشا را

از عمر رفته نیز شماری کن

مشمار جدی و عقرب و جوزا را

دور است کاروان سحر زینجا

شمعی بباید این شب یلدا را

شعر شب یلدا از هوشنگ ابتهاج

ای سایه! سحر خیزان دلواپس خورشیدند

زندان شب یلدا، بگشایم و بگریزم

چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم

وین آتش خندان را با صبح برانگیزم

گر سوختنم باید، افروختنم باید

ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم

تا خود به کجا آخر، با خاک در آمیزم

چون کوه نشستم من، با تاب و تب پنهان

صد زلزله برخیزد، آنگاه که برخیزم

برخیزم و بگشایم، بند از دل پرآتش

وین سیل گدازان را، از سینه فرو ریزم

چون گریه گلو گیرد، از ابر فرو بارم

چون خشم رخ افروزد، در صاعقه آویزم

ای سایه! سحر خیزان دلواپس خورشیدند

زندان شب یلدا، بگشایم و بگریزم

شعر شب یلدا از خواجوی کرمانی

مهره مهر چو از حقه مینا بنمود

ماه من طلعت صبح از شـب یلدا بنمود

شعر شب یلدا از وحشی بافقی

شام هجران تو تشریف به هرجا ببرد

در پس و پیش هزاران شـب یـلدا ببرد

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.