Take a fresh look at your lifestyle.

متن شعر هرگز نمیشد باورم

شعر هرگز نمیشد باورم

شعر هرگز نمیشد باورم، از سروده های رحیم معینی کرمانشاهی، شاعر و نویسنده ایرانی می باشد که اشعار دلنشینی از او به یادگار مانده است. سالار عقیلی نیز شعر هر گز نمیشد باورم را بصورت قطعه ای خوانده است. این شعر زیبا استعاره از عمر کوتاه آدمی دارد که به یکباره و در چشم بهم زدنی ردپای پیری در انسان ظاهر می شود و یاد روزهای جوانی در خاطر ما می گذرد. در این مطلب متن شعر هرگز نمیشد باورم این برف پیری بطور کامل را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم.

متن شعر هرگز نمیشد باورم این برف پیری

شعر هرگز نمیشد باورم این برف را می توان شعری در قالب نصیحت از سوی یک سالخورده باتجربه به یک جوان دانست که می خواهد به آدم ها بگوید قدر لحظات جوانی را بدانید که بزودی می گذرد.

همچنین متن شعر ما چو کوهیم و صدا در ما زتوست را مشاهده کنید.

شعر هرگز نمیشد باورم این برف

شعر هرگز نمیشد باورم این برف پیری برسرم

هرگز نمیشد باورم، این برف پیری بر سرم، سنگین نشیند چنین

من بودم و دل بود و می، آواز من آوای نی، هر گوشه میزد طنین

اکنون منم حیران، ز عمر رفته سرگردان، ای خدای من

با این تن خسته، هزاران ناله بنشسته، در صدای من

ای عشق نا فرجام من رفتی کجا؟

ای آرزوی خام من رفتی کجا؟

آن دوره آشفتگی های تو کو؟

ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟

تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر

که دل خسته من درامد از سینه به در

تو سبک بالی و من اسیر بشکسته پرم

تو پر از شوری و من ز عالمی خسته ترم

تو بخوان تو بخوان به گوش اهل جهان

که خبر شود از شتاب این کاروان

اکنون منم حیران، ز عمر رفته سرگردان، ای خدای من

با این تن خسته، هزاران ناله بنشسته، در صدای من

ای عشق نا فرجام من رفتی کجا؟

ای آرزوی خام من رفتی کجا؟

آن دوره آشفتگی های تو کو؟

ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟

تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر

که دل خسته من درامد از سینه به در

تو سبک بالی و من اسیر بشکسته پرم

تو پر از شوری و من ز عالمی خسته ترم

تو بخوان تو بخوان به گوش اهل جهان

که خبر شود از شتاب این کاروان

همچنین بخوانید: 

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.