Take a fresh look at your lifestyle.

متن زیبا به مناسبت شهادت حضرت رقیه (س) (شعر، متن کوتاه، متن ادبی)

مجموعه متن درباره به شهادت رسیدن حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه دختر سه ساله امام حسین (ع) می باشد که در مدینه به دنیا آمده است. حضرت رقیه در سن سه سالگی به همراه اهل بیت خود عازم کربلا شدند. بعد از واقعه کربلا و روز عاشورا، حضرت رقیه به همراه دیگر اسیران به شام برده شدند. در آن جا یزید دستور داد تا سر بریده امام حسین را به نزد حضرت رقیه ببرند. ایشان وقتی سر بریده پدر خود را می بینند، آنقدر شیون، ناله و گریه زاری می کنند که از حال می روند و در همان جا به شهادت می رسند. حضرت رقیه (س) در روز 5 ماه صفر به شهادت رسیدند. به مناسبت نزدیک شدن به تاریخ شهادت حضرت رقیه در سال 1401 (پنجم ماه صفر – 11 شهریور 1401) در این پست تعدادی متن زیبا و غمگین درباره شهادت حضرت رقیه به شما ارائه می شود، با ما همراه باشید.

متن های زیبا در مورد شهادت حضرت رقیه

گر دخترکی پیش پدر ناز کند

گره کرب و بلای همه را باز کند

دیــگر رقیه فهمید ؛
بــــابـا دو بخــــش دارد …

بخشے بہ روی نـــــیزه …
بخشے بہ خاک صــــحرا …

گوشۀ پلک گشا، صورت من خوب ببین

شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست

شعر زیبای شهادت حضرت رقیه

بادست کوچکش گره ها باز می کند

طفل سه ساله یست که اعجاز می کند

بال وپرش شکسته ولی او بدون بال

باذکرنام فاطمه پرواز می کند

من ماندم و خونابه و پاهای زخمی

روی پرو بالم نشسته جای زخمی

دنبال تو شیرین ترین بابای دنیا

منزل به منزل میروم با پای زخمی

متن به مناسبت شهادت حضرت رقیه

وقتی میان خون و آتش، صدای گریه ‏ات، دل سنگ را می‏لرزاند و پاهای تاول زده ‏ات، سختی‏ها را گلایه می‏کرد،

همه چشم‏ها کور بودند و دل‏ها سنگین‏تر از آن بود که بار سنگین دلت را سبک‏تر کند… .

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

متن زیبا به مناسبت شهادت حضرت رقیه (س)

تو را آورده ام این جا که مهمان خودم باشی

شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم

تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

متن زیبا درباره شهادت حضرت رقیه

رقیه… رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت،
دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد،
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی،
پس بمان که کمر خمیده عمه،
مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.

از این طرف به هیاهوی شام و از آن سو
به سمت عرش خدا می‌رود خیابانش
سه ساله است ولی می شود زیارت کرد
به جای فاطمه و آن مزار پنهانش

شعر کوتاه درباره شهادت حضرت رقیه

ملک عرش حسینم
گل شاه عالمینم
شهید ستمدیده یا ابتا یا ابتا
سر او بر سر زانو
نظرم بر خم ابرو
چـه كنم با لب خونش
خاك و خاكستر گیسو
پدرم تا کـه عدو خود شرر مـن می شد
عمه زینب همه ی لحظه سپر مـن می شد

متن درباره شهادت حضرت رقیه

رقیه جان!

بال های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب های تشنه ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ات را آشنای تازیانه ها کردند.

فریاد جگر خراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه می کنم و وسعت رنجت را با کوه ها در میان می گذارم.
غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی تواند شست.

القاب حضرت رقیه برای اسم دختر

متن در مورد شهادت حضرت رقیه

مردمان ناله ام می فهمیدند

هر كجا گریه ام را می دیدند

شامیان بی سبب هر جا مـن را

ناسزا داده و می خندیدند

نبودی پرم سوخت

دو چشم ترم سوخت

یکی آتش انداخت

نبودی سرم سوخت

متن زیبا درباره شهادت حضرت رقیه

تو را چه بنامم، تو را چه بنامم!
که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای.
تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است.
تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی.
پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.

شعر در مورد شهادت حضرت رقیه

دشمنان قلب مـا را آزردند

پیش چشم حرم می میخوردند

گر كه عمه نبودش در مجلس

خواهرم را كنیزی می بردند

غمین دخترت بود

سپر خواهرت بود

یزید انچه می زد

گمانم سرت بود

متن غمگین شهادت حضرت رقیه

ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان!

محکم ‏تر بزن این تازیانه‏‌ های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏‌ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏‌هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏‌های ویران شرم سر می‏ کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی ‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏‌پاشی و می‏‌گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.

متن احساسی در مورد شهادت حضرت رقیه

جاده ‏های بیابانی، حرمت پاهای زخمی را نگاه نداشته‏ اند. تازیانه‏ ها پیکرِ سه‏ ساله را خوب می‏ شناسند و خورشیدی که آتش می ‏گرید و عطش را در حنجره ‏ها سنگین‏  تر می ‏کند.

و اینک، شب شام، سنگین بر شهر لمیده است؛ چنان که سقف ویرانه را توان تحمّل نیست. لهیب ماتمی که از خرابه می ‏ترواند، قصر ابلیس علیه‏ السلام را به آتش کشیده است. بادها زوزه می‏ کشند و ابرها، سیاه اشک می‏ ریزند. امّا میان این همه غوغا، ضجّه ه‏ای کودکانه، ستون‏ های متزلزل شام را به لرزه نشانده است. کسی پیش‏تر اگر رفت، خواهد شنید و خواهد دید، دخترکی سیاه‏پوش که هر لحظه، نام پدر بردنش، عطوفت را در دل حتّی سنگ‏ ها، به آتشفشانی بدل می‏ کند………….

 شعر تسلیت شهادت حضرت رقیه

تا عمو بود عدو می ترسیدش

از رجز خوانی اش می لرزیدش

رفت و چشمان مـن رأس وی را

هر کجا روی نیزه می دیدش

شبم شام تار اسـت

دلم بیقرار اسـت

سفر با تـو بابا

مرا انتظار اسـت

متن زیبا در مورد شهادت حضرت رقیه

شما سه ساله بودید
اما به اندازه صدها سال، رنج و سختی کشیدید
شما سه ساله بودید اما قدر آسمانی شما سه ساله نبود
آن شبی که شما را پیاده تا کاخ شام می بردند
خاک با رد پای شما تبرک می جست؛
خار و خاشاک بیابان شرمنده بودند از اینکه پاهای شما زخمی شود
شما آن شب، پدر را صدا زدید
و پدر آن قدر دوست دار شما بود که با سر دیدارتان آمد؛
گره کربلای خیلی ها به دست شما باز شده بانو!
کربلای ما را هم شما ضامن شوید نزد پدر…

یا رقیه (س)

بعد از تو ضرب المثل شد دختران بابایی اند

جان عالم به فدای دل بابایی تو

متن نوحه درباره شهادت حضرت رقیه

جرم او را کسی نمی‏‌دانست

جرم پروانه را نمی‏‌دانند
آن‏چه مردم شنیده می‏‌گویند

رسمِ جانانه را، نمی‏‌دانند
چشم‏‌ها را گشوده، می‏‌نالید

در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک می‏ریزد

در سکوت حزینِ یک خانه

دانلود مداحی وداع حضرت رقیه با پدر

شعری درباره شهادت حضرت رقیه

دخترت لباس خاكی پوشیده

بـه رخش یه رنگ نیلی كشیده

خونِ گوشم با موهام گشته عجین

شده مثل گوشواره بابا ببین

بابا جون دلم یه دنیا گله بود

زیور پاهای مـن آبله بود

یک متن در مورد شهادت حضرت رقیه

کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیه االسلام را می سوزاند.

در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد.

و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش ‍ پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد.

شعر درباره  شهادت حضرت رقیه کودکانه

پیشانیت چرا بشكسته ماه مـن؟

لب هاي خونی ات شد سوز آه مـن

دل بر تـو بسته ام

مـن هم شکسته ام

پیشت نشسته ام

بابای خسته ام

شعر تسلیت برای شهادت حضرت رقیه

مجنون رقیه! چه هراس از سخن خلق
چون خالق این خلق گرفتار رقیه است
ما رهروی عشقیم و شهادت هنر ماست
چون آخر این ره سوی دیدار رقیه است

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

شعر زیبا به مناسبت شهادت حضرت رقیه

یكدم كن نظاره اي

یا بنما اشاره اي

بنگر روی نیلی ام

سوزد از شراره اي

سر روی دامنم وای از این غم

دلخون ترین منم  وای از این غم

گشته سیه تنم وای از این غم

وای از این غم

متن تسلیت شهادت حضرت رقیه (س)

هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

شعر خاص در مورد شهادت حضرت رقیه (س)

بر طاق جنان حک شده سیمای رقیه

خورشید اسیر رخ زیبای رقیه

مهتاب كه شب ها دل عالم برباید

یک نور ز رخسار دل آرای رقیه

دل در حرمش سجده كنان حلقه بـه گوش اسـت

چون منتظر بخشش فردای رقیه

گر هردو جهان ابر شود اشک بریزد

یک قطره ز هر آبلۀ پای رقیه

هر کس نگذارم بـه دلم پای گذارد

زیرا كه حریم دل مـن جای رقیه

دانلود مداحی انا کلب الرقیه

شعر غمگین درباره شهادت حضرت رقیه

بود در شام میان اسرا
طفلى از هجر پدر نوحه سرا
خردسالى به اسارت در بند
مرغ بشکسته پرى پا به کمند
کودکى دستخوش محنت و رنج
جاى بگزیده به ویرانه چو گنج
یک گل دیگر از آن گلشن عشق
رفت در خاک و خزان شد به دمشق

متن به مناسبت شهادت حضرت رقیه

او راه رود اهل حرم مست نظاره

اشک پدرش از قد و بالای رقیه

در عمر خود کمش آیینۀ حضرت زهرا

اینگونه شباهت غم بابای رقیه

با این كه غم كرب و بلا سخت گران اسـت

سنگین تر ازآن ناله و غم هاي رقیه

شعری به مناسبت شهادت حضرت رقیه

دست مـن و نگاه مـن سوی شـما رقیه جان

شوق زیارتت شده درد و دوا رقیه جان

نوگل هاشمی نسب بنت حسین فاطمه

معرفتی زجود خود كن تـو عطا رقیه جان

شبیه مادر حسین سیرت و صورت شماست

فاطمه ي كوچكی و پر از صفا رقیه جان

بـه جان عمه زینبت کـه از غمت کباب شد

دل خریدار مرا بده جلا رقیه جان

متنی زیبا و احساسی در مورد شهادت حضرت رقیه

ثانیه‏ های محنت‏ بارت، صفحات خیالم را می‏ سوزاند.
بر کتیبه ‏های سوخته می ‏نویسمت و وجدان‏ های بیدار جهان را به قضاوت می‏طلبم.
ناله‏ های کودکی‏ات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد می‏ آورند و می ‏گریند.
پنجره‏ ها، کابوس‏ های سیاهت را تب می‏ کنند.
خارها، پاهای برهنه‏ ات را جگرریش می‏ کنند.
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏ گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی

شعر بلند درباره شهادت حضرت رقیه

امشب در این جا شام هجرانی سحر شد

چشمان تاری صاحب نور و اثر شد

حال غمینی حال و احوالی دگر شد

مهمان طفل دختری راس پدر شد

او بوسه بر لب هاي خونی پدر زد

بر جان عالم آتش و شور و شرر زد

دختر بگوید بین دژخیمن مـن چـه کردی؟

با خنجر و شمشیر اهریمن چـه کردی؟

با سنگ و تیر و خنجر دشمن چـه کردی؟

تـو تشنه بودی اي پدر بی مـن چـه کردی؟

دلنوشته برای شهادت حضرت رقیه

هان ای دختر خورشید! تو خرابه ‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده ‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏ گنجند. منقّش‏ترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند. و تو چون رودی زلال و موّاج که عمود ایستاده باشد قد می‏کشی و سر به آن سوی ابرها می‏بَری و به نا گاه از زمین بریده می‏ شودی و در بیکرانگیِ لاجورد، در عمیقِ کهکشانی دور، از زمینیان پنهان خواهی شد…

متن اندوهگین درباره شهادت حضرت رقیه

سه سالگی‏اش بر مدار عاشورا می‏ چرخد.
اتفاقی که طنین خنده ‏های کودکانه‏اش را به غارت می‏برد
در عطش می‏ماند و می ‏گدازد.
فرات از چشمانش مهاجرت می ‏کند.
بی‏ پناهی ‏اش، در تمام بیابان‏ ها تکثیر می‏ شود
این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.

هی بهم میگن: آخه تو دختری
کو بابات که اینطوری در به دری؟
قربون سرت برم, غصه نخور
رو نی اَم از همه باباها سری

دلنوشته زیبا به مناسبت شهادت حضرت رقیه

گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏ هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض ‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏ خواهد فوران کند؛ آن هم در میان خراب ه‏ای در یک شهر بزرگ که مردمانش یک روز تمام را بر آنان سنگ زده ‏اند و بر غم کاروان افزوده ‏اند و اینک رفته ‏اند تا آسوده بخوابند؛ آسودگی‏شان را صدای گریه کودکی سه ساله برهم می‏زند. سه سال بیشتر ندارد، اما صدای گریه ‏اش، خواب آسوده یک شهر را برهم می‏زند… و چقدر زود صدایش خاموش شد!

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

محبتّت خجلم کرده، عمّه! دست بدار

برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست

به کودکی که چراغ شبش، سر پدر است

دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست

جمله ای از حضرت زینب درباره حضرت رقیه

حضرت زینب (س):

«ای اهل شام، از ما در این خرابه امانتی مانده است؛ جان شما و جان این امانت. هر گاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید».

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

با اضطراب آمد و با التهاب رفت

کوچکترین شهیده که غساله‏اى نداشت

وقتى که از بساط گلویش گلایه کرد

آهى به سینه داشت، ولى ناله‏اى نداشت

رفت از شب خرابه و تشییع هم نشد

تنهاترین ستاره که دنباله‏اى نداشت

شعر زیبا برای شهادت حضرت رقیه

دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر می شود
هم سن و سال ها همه او رانشان دهند
دل نازک است دختر ودلگیر می شود
باشد شبیه مادر خود نافذالکلام
شهری ز گریه اش همه تسخیرمی شود
فریادهای وا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هرتاب آن چوحلقه زنجیر می شود
اصلاً رقیه نه! به خدا مرد ، بی هوا
با یک شتابِ ضربه زمین گیرمی شود
پایش به سوی قبله کشید و به نازگفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر می شود

شهادت حضرت رقیه تسلیت باد

که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏ زده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه ! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه ‏ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ‏ات را آشنای تازیانه ‏ها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏ های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏توانده شست.

لب های او جز ناله آوایی ندارد

دیگر برایش خنده معنایی ندارد

اکنون که اینجا آمدی باید بگوید

جز این خرابه دخترت جایی ندارد

باید بگوید از غم تنهایی خود

چون هم نشینی غیر تنهایی ندارد

یادش بخیر آن بوسه های گرم بابا

حالا لبش سرد است و گرمایی ندارد

در کوچه های شام هم با گریه می گفت

یک کاروان نیزه تماشایی ندارد!

تفسیری از ایثار و غیرت می شود چون

از نسل زهرا است و همتایی ندارد

هر چه مصیبت بود از آنجا شروع شد

وقتی که فهمیدند بابایی ندارد…

دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی.

اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها!

صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. صابر می گوید

    ممنون
    یا رقیه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.