Take a fresh look at your lifestyle.

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم از کیست؟ به همراه متن کامل شعر و معنی

این بیت زیبا سروده حضرت مولانا است. مولانا از مشهورترین شاعران ایرانی بوده است و نام او در جهان نیز شهرت زیادی دارد. مولانا همیشه در اشعار خود به آموزش ادب و عرفان میپردازد. در ادامه متن شعر دانی که چرا سر نهان با تو نگویم طوطی صفتی طاقت اسرار نداری آورده شده است همچنین خواهیم گفت دارای چه معنی و مفهومی است؟ برای خواندن این شعر زیبا چند دقیقه با مینویسم همراه باشید.

متن کامل شعر دانی که چرا سر نهان با تو نگویم

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری

باخبر باش که سر می شکند دیوارش

شتابان هر طرف تا کی، برای کسب زور و زر

که گنجور عاقبت با حسرت گنجینه می میرد

تو با یک چشم با خلق و با دیگر چشم با مایی

بدین منظور گم کردن، مشوش ساز دل هایی

یا رب در دل آن خسرو شیرین انداز

که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری

در بیابان فنا گم شدن آخر تا به کی

ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می نالی و فریاد چرا می داری

تو پای در راه نه و هیچ نپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

دانی که چرا راز نهان با تو نگویم

طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

کجا یابم وصال چون تو شاهی

من بدنام رند لاابالی

مرغ بی بال و پرم ای صیاد

گیرم از دست تو جستم چه کنم

گر انگشت سلیمانی نباشد

چه خاصیت دهد نقش نگینی

چو باید سرانجام در خاک رفت

خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت

هرچه دلم خواست نه آن می شود

هرچه خدا خواست همان می شود

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون

او به مطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم

خال مه رویان سیاه و دانه ی فلفل سیاه

هردو جان سوز است اما این کجا و آن کجا

دست بیچاره چون به جان نرسد

چاره جز پیرهن دریدن نیست

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق

تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش

عاقل به کنار آب تا پل می جست

دیوانه پا برهنه از آب گذشت

گر حکم شود که مست گیرند

در شهر هر آنچه هست گیرند

اگر غم را چو آتش دود بودی

جهان تاریک بودی جاودانه

موی سپید خندد بر آن کسی که گوید

بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد

در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه

مشو غره به امروزت که از فردا نئی آگه

من که در دام آمدم نه از فریب دانه بود

غیرتم نگذاشت در دام بینم دانه را

بی طعمه نگر چگونه در دام شدیم

ناکرده گنه ببین چه بدنام شدیم

سال ها رهگذر کوچه ی دل حوصله بود

یاد آن کوچه و آن رهگذر خسته بخیر

آن قدر آه تو دارم که اگر آه کشم

از لبم بوی کباب جگرم می آید

معنی دانی که چرا سر نهان با تو نگویم

این عبارت به در مورد شخصی بکار برده میشود که خبر چینی میکند و هیچ سخنی را نزد خود نگه نمیدارد.

مولانا میگوید دانی که چرا سر نهان با تو نگویم طوطی سفتی طاقت اسرار نداری: یعنی میدانی چرا هر چیز مهم و پر اهمیت را در زندگی ام به تو نمیگویم و همیشه همه چیز را از تو پنهان میکنم؟ زیرا ذاتت به مانند طوطی است و هر چیزی که بشنود را تکرار میکند و بدون اینکه فکر کند همیشه در حال صحبت کردن است. این گونه افراد همیشه راز مردم را پخش میکنند و نمیتوان در گفتن راز خود و یا موضوعات مهم به آنها اعتماد کرد زیرا همه را باخبر خواهند کرد.

مطلب پشنهادی: اشعار مولانا در مورد دنیا

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.