Take a fresh look at your lifestyle.

شعر در مورد شهادت امام رضا کودکانه | شعر شهادت امام رضا (ع) برای کودکان

شعر برای کودکان درباره شهادت امام رضا (ع)

علی بن موسی الرضا، فرزند عزیز امام موسی کاظم (ع) در 11 ذی القعده سال 148 هجری قمری و در شهر مدینه به دنیا آمدند، مادر گرامی ایشان نجمه خاتون می باشند، امام رضا (ع) در مدت 55 سال عمرشان 20 سال آن را به امامت مردم مشغول بودند. ایشان در آخر ماه صفر سال 203 هجری قمری توسط زهر به شهادت رسیدند. در این پست مجموعه شعر در مورد شهادت امام رضا کودکانه به شما ارائه می شود، این شعر های زیبا را برای فرزندان خود بخوانید و درباره شهادت امام رضا (ع) به آن ها توضیح دهید.

شعر های کودکانه درباره شهادت امام رضا (ع)

شعر در مورد شهادت امام رضا برای کودکان پیش دبستانی

هست و بوده او
مرد با خدا
کشته شد به سم
حضرت رضا
بعد از آن گذشت
ماه و سال و روز
در عزای او
مانده ام هنوز
بوده او غریب
گشته او شهید
مثل او دگر
این جهان ندید
زنده هستم و
در کنار او
بوسه می زنم
بر مزار او

شعر کودکانه در مورد شهادت امام رضا

بوده او غریب

بوده بی گناه

بوده او بزرگ

بوده چون پناه

دشمنش فقط

خشم و کینه داشت

بغض و کینه ها

توی سینه داشت

جسم و روح او

آسمانی است

حضرت رضا

کهکشانی است

از ستمگران

دیده رنج و درد

بوده پاک پاک

بوده مرد مرد

از ستمگران

دیده او ستم

حضرت رضا

کشته شد به سم

بارگاه او

غرق رحمت است

مشهدالرضا

غرق نعمت است

شعر کوتاه درباره شهادت امام رضا برای کودکان

چکه چکه می چکد

مثل باران، اشک ما

بی تو تنها مانده ایم

ای امام ما رضا (ع)

شعر در مورد شهادت امام رضا (ع) ابتدایی

دل شود غـرق عزا در روز پایانِ صفر
قاصـدک آرد ز داغ هشتـمین مولا خبر

مرغ دل پر میزند سـوی خراسان رضا«ع»
تا سوگواری کند در سـوگ آن والا گهر

کفتران صحن او سرها بزیر و در سـکوت
طبل ها، نقاره هـا،خامـوش اندر رهگذر

شهر مشـهد مي نماید بر تنش،رخت عزا
هیأتی ها جملگی روسوی مشـهد در سفر

روز پایان صفر در طـوس غوغایی بود
زهر مامون لعین بر پیـکری کرده اثر

در بین هجرۀ در بسـته می نالد رضا «ع»
روی خاک افتاده آید از دهان خون جگر

یاد کوچه،مـادرش زهرا «س» بخاطر آورد
یاد مادر بیشتر بر جـان مولا زد شرر

در غریبـی ناله زد اینـک کجایی ای جواد
رس بـه فریاد پدر حـالا کـه باشم محتضر

از مدینه آمد و بابا در آغـوشش گرفت
دید عالم امتزاجـی بین خورشید وقمر

رازها بر جانشینش گفـت مولامان رضا
مرغ روحـش سوی عـرش کبریا بگشود پر

کربلا اکبر شهید و بود بابا شـاهدش
طوس جـان بسپرد بابا روی زانوی پسر

شعر شهادت امام رضا برای کودکان دبستانی

یک نفر عاشقانه می آمد، نفس کوچه ها معطر بود
روی گلدسته ها اذان می ریخت ، زائری در افق شناور بود

چند متری جلوتر آمد و بعد، رو به روی سپیده زانو زد
در مقام ((رضا)) گرفت آرام ، ((شاهدِ)) ایستگاه آخر بود

چشمهایش به سمت در چرخید ، با نگاه غریب گفت آقا
اشک او دانه دانه می غلطید ، صاف و ساده شبیه مرمر بود

دست و پایش هنوز می لرزید ،حس او را کسی نمی فهمید
گنبد زرد و صحن گوهرشاد، محو دارالشفای خاور بود

گفت آقا غریبه ام اینجا ، جان فرزند و مادرت زهرا
زخم انگور داشت چشمانش ، رنگ و رویش شبیه ساغر بود

از غریبی ِ ضامن آهو، بغض هفت آسمان ترک برداشت
نم نمک قطره قطره می بارید ، چهره آسمان مکدر بود

چشمهای زمین به سوز آمد ، پشت افلاک، از غمش خم شد
آنچه بر روزگار آمد از ، فهم و اداراک ها فراتر بود

سالگرد شهادت آقا، پا برهنه نجیب و دریا زاد
روبه دروازه های مشرق و نور، موجهایی پر از کبوتر بود

شعری درباره شهادت امام رضا (ع) برای کودکان ابتدایی

کار تو همه مهر و وفا بود، رضا (ع) جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا (ع) جان

آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه مظلومه (س)، کجا بود رضا (ع) جان؟

بر دیدنت آمد چو جوادت (ع) ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا (ع) جان

تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب
کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان

تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا (س)
بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا (ع) جان

یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت (ع)
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا (ع) جان

جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها
این زهر، برای تو شفا بود رضا (ع) جان

از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا (ع) جان

روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ما، سوز شما بود رضا (ع) جان

از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری در این خانه گدا بود رضا (ع) جان

یک شعر زیبا درباره شهادت امام رضا برای کودکان

آسمان زیر پرت بود زمین افتادی
یک عبا روی سرت بود زمین افتادی

نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید
نه کسی دور و برت بود زمین افتادی

صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی
مادرت در نظرت بود زمین افتادی

زهر از جان تو آقا جگرت را می‌خواست
آتشی بر جگرت بود زمین افتادی

ناله می‌کرد جوادت به سرش می‌زد آه
اشک در چشم ترت بود زمین افتادی

مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی
خوب شد که پسرت بود زمین افتادی

ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین
نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین…

یک شعر کودکانه برای شهادت امام رضا (ع)

پر اشک است دو چشم تر تو
شده وقت نفس آخر تو

در دل حجره زمین افتاده
به روی خاک چرا پیکر تو

مرغ بسمل شدی و بال زدی
خاک حجره است به روی پر تو

آنقدر فاطمه (س) گفتی آمد
و شده سینه‌زنت مادر تو

خواهرت نیست کنارت اما
هتک حرمت نشده خواهر تو

گریه می‌کرد کنار تو جواد (ع)
خوب شد آمده او در بر تو

جگرت پاره تنت سالم بود
هست در دست تو انگشتر تو

گر چه از زهر گلویت می‌سوخت
پاره پاره نشده حنجر تو

سر تو در بدنت باقی ماند
به سر نیزه نرفته سر تو…

شعر کودکان دبستانی در مورد شهادت امام رضا علیه السلام

ای ضامن آهو همه بود و نبودم
قربان تو و لطف و عطای تو وجودم

جان می‌دهم آقا! عوضش عشق عطا کن
در معامله‌ای یک طرفه طالب سودم

در بین محبان تو آلوده‌ترینم
شرمنده از اینم که مطیع تو نبودم

گه گاه تو را دیدم و نشناختم ای وای
صد حیف که آغوش برایت نگشودم

گاهی به سر سفره کنار تو نشینم
همراه تو ای شاه غذا میل نمودم

یا فاطمه (س) می‌گویم و این اذن دخول است
راهم بده من سینه‌زن یاس کبودم

گفتم به شما شیعه اثنی عشرم، نه
از کودکی‌ام گریه کن جدّ تو بودم

در صحن دو چشم من از آن روز که وا شد
با گریه و با اشک حسینیه بنا شد

ای حضرت سلطان بنگر حال گدا را
از من بخر این ناله و این اشک و بکا را

پر باز نکردی و کرم لااقل آقا
وا کن به روی من یکی از پنجره‌ها‌ را

ای دست شفابخشی تو پنجره فولاد
انگار مسیح از تو گرفته است شفا را

این نقطه پایان محرم، صفر ماست
امضا بنما تذکره کرب و بلا را

امروز، دو ماه است عزادار شمائیم
سخت است در آریم ز تن رخت عزا را

در روز سیه‌پوشی‌مان مادرمان بست
با دست خودش دکمه پیراهن ما را

امروز ولی نیست توقع که بیاید
باید که کند دفع خطر شیر خدا را

جز اشک ندارم به کفم، شاید همین اشک
خاموش کند دامن ام النّجبا را

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.