Take a fresh look at your lifestyle.

مجموعه اشعار درباره روز مادر از شاعران معروف

شعر های زیبا در مورد روز مادر

آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است

تمامی عوامل سایت مینویسم سالروز میلاد با سعادت بانوی دو عالم و همچنین روز مادر و روز زن را به تمامی مادران و زنان فداکار ایران زمین تبریک عرض نمایند و به مناسب این روز فرخنده در این پست “مجموعه زیباترین شعرها درباره روز مادر از شاعران معروف” را با شما عزیزان به اشتراک می گذاریم. همچنین پیشنهاد می شود از مطالب مرتبط همچون متن تبریک روز مادر و دانلود آهنگ شاد روز مادر بازدید نمایید.

شعرهای زیبا در مورد روز مادر از شاعران بزرگ

مجموعه شعر در وصف روز مادر که در این پست مشاهده می نمایید برگرفته از شاعران بزرگی از جمله سعدی، مولانا، محمد حسین شهریار، پروین اعتصامی، فریدون مشیری و حسین پناهی، نادر نادرپور، قیصر امین پور و ملک شعرای بهار می باشد.

شعر برای روز مادر از حافظ

شعر در مورد مادر از سعدی

جوانی سر از رأی مادر بتافت

دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد

که ای سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نیروی حالت نبود

مگس راندن از خود مجالت نبود؟

تو آنی کزان یک مگس رنجه ای

که امروز سالار و سرپنجه ای…

چه پوشیده چشمی ببینی که راه

نداند همی وقت رفتن ز چاه

تو گر شکر کردی که با دیده ای

وگرنه تو هم چشم پوشیده ای

شعر زیبای مادر از محمد حسین شهریار

مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست

پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست
هرلحظه با خیال تو جانم به گفتگوست

در خواب و خیال همه با توام هنوز
تنهائیم مباد که تیره است بی‌تو روز

دائم حریم قدس تو احساس می‌کنم
احساس قدس آن دم انفاس می‌کنم

موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمه لای لای تست

مادر به قصه‌های تو می‌خفت غصه‌ها
می‌رفت چشم و گوش به دنبال قصه‌ها

با شادیت نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه تو هم آفاق می‌گریست

صد قصه عشق بودی و می‌خواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه صد عشق ناتمام

ای سینه داشته سپر هر بلای من
اکنون بکن شفاعت من با خدای من

امروز هستیم به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

این راز آن حدیث که نقل از پیمبر است
جنت نهاده زیر قدم‌های مادر است

شعر درباره مادر

آهسته باز از بغل پله ها گذشت

در فكر آش و سبزی بیمار خویش بود

اما گرفته دور و برش هاله یی سیاه

او مرده است و باز پرستار حال ماست

در زندگی ما همه جا وول می خورد

هر كنج خانه صحنه یی از داستان اوست

در ختم خویش هم بسر كار خویش بود

بیچاره مادرم

هر روز می گذشت از این زیر پله ها

آهسته تا بهم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت

در باز و بسته شد

با پشت خم از این بغل كوچه می رود

چادر نماز فلفلی انداخته بسر

كفش چروک خورده و جوراب وصله دار

او فكر بچه هاست

هرجا شده هویج هم امروز می خرد

بیچاره پیرزن ، همه برف است كوچه ها

او از میان كلفت و نوكر ز شهر خویش

آمد به جستجوی من و سرنوشت من

آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد

آمد كه پیت نفت گرفته بزیر بال

هر شب در آید از در یك خانه فقیر

روشن كند چراغ یكی عشق نیمه جان

او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :

تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر

در ( باغ بیشه ) خانه مردی است با خدا

هر صحن و هر سراچه یكی دادگستری است

این جا بداد ناله مظلوم می رسند

این جا كفیل خرج موكل بود وكیل

مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق

در ، باز و سفره ، پهن

بر سفره اش چه گرسنه ها سیر می شوند

یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه

او مادر من است

انصاف می دهم كه پدر رادمرد بود

با آن همه درآمد سرشارش از حلال

روزی كه مرد ، روزی یك سال خود نداشت

اما قطارهای پر از زاد آخرت

وز پی هنوز قافله های دعای خیر

این مادر از چنان پدری یادگار بود

تنها نه مادر من و درماندگان خیل

او یك چراغ روشن ایل و قبیله بود

خاموش شد دریغ

نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او

با بچه ها هنوز سر و كله می زند

ناهید ، لال شو

بیژن ، برو كنار

كف گیر بی صدا

دارد برای ناخوش خود آش می پزد

او مرد و در كنار پدر زیر خاک رفت

اقوامش آمدند پی سر سلامتی

یك ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود

بسیار تسلیت كه بما عرضه داشتند

لطف شما زیاد

اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :

این حرف ها برای تو مادر نمی شود .

پس این كه بود ؟

دیشب لحاف رد شده بر روی من كشید

لیوان آب از بغل من كنار زد ،

در نصفه های شب .

یك خواب سهمناک و پریدم به حال تب

نزدیک های صبح

مجموعه ای از بهترین شعرها درباره روز مادر از شاعران معاصر

شعر درباره مادر از فریدون مشیری

آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،

تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد

به مادرم…

که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.

تاج از فرق فلک برداشتن

جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین

ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن

شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

ملک هستی را مسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوش تر است

لذت یک لحظه «مادر» داشتن

تاج از فرق فلک برداشتن

جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین

ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن

شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است

لذت یک لحظه “مادر” داشتن !

یکی از زیباترین و احساسی ترین اشعار در وصف مادر شعر مادر فوق العاده زیبای بانو پروین اعتصامی است که دعوت میکنم حتما این شعر زیبا درباره مادر را بخوانید.

شعر مادر پروین اعتصامی

اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان

به گاهواره مادر، به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان

چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه
شدند یک‌سره، شاگرد این دبیرستان

حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر
نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان…

همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران…

——*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*——

شعر مادر از مولانا

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من

تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

رحمت مادر اگر چه از خداست

خدمت او هم فریضه است و سزاست

ننگـــــرم در تـــو، در آن دل بنگــرم

تحفـــه او را آر ای جــــان بــــردرم

با تـــو او چــون است هستم من چنان

زیـــر پــای مــــادران باشــد جنــان

——*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*——

نگر به موسی عمران که از بر مادر

به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

——*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*——

گفت نااهلان نکردندت بساز

پر فزود از حد و ناخن شد دراز

دست هر نااهل بیمارت کند

سوی مادر آ که تیمارت کند

یک زنی با طفل آورد آن جهود

پیش آن بت و آتش اندر شعله بود

طفل ازو بستد در آتش در فکند

زن بترسید و دل از ایمان بکند

خواست تا او سجده آرد پیش بت

بانگ زد آن طفل انی لم امت

اندر آ ای مادر اینجا من خوشم

گر چه در صورت میان آتشم

چشم بندست آتش از بهر حجیب

رحمتست این سر برآورده ز جیب

اندر آ مادر ببین برهان حق

تا ببینی عشرت خاصان حق

اندر آ و آب بین آتش مثال

از جهانی کآتش است آبش مثال

اندر آ اسرار ابراهیم بین

کو در آتش یافت سرو و یاسمین

مرگ می دیدم گه زادن ز تو

سخت خوفم بود افتادن ز تو

چون بزادم رستم از زندان تنگ

در جهان خوش هوای خوب رنگ

من جهان را چون رحم دیدم کنون

چون درین آتش بدیدم این سکون

اندرین آتش بدیدم عالمی

ذره ذره اندرو عیسی دمی

نک جهان نیست شکل هست ذات

و آن جهان هست شکل بی ثبات

اندر آ مادر بحق مادری

بین که این آذر ندارد آذری

اندر آ مادر که اقبال آمدست

اندر آ مادر مده دولت ز دست

قدرت آن سگ بدیدی اندر آ

تا ببینی قدرت و لطف خدا

من ز رحمت می کشانم پای تو

کز طرب خود نیستم پروای تو

اندر آ و دیگران را هم بخوان

کاندر آتش شاه بنهادست خوان

اندر آیید ای مسلمانان همه

غیر عذب دین عذابست آن همه

اندر آیید ای همه پروانه وار

اندرین بهره که دارد صد بهار

بانگ می زد درمیان آن گروه پر

همی شد جان خلقان از شکوه

مطالب مرتبط: عکس نوشته تبریک روز مادر

اشعار زیبا در مورد روز مادر از شاعران بزرگ
اشعار زیبا در مورد روز مادر از شاعران بزرگ

——*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*——

شعر در مورد مادر از حسین پناهی

و اما تو! ای مادر!

ای مادر!

هوا

همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد

و هنگامی تو می خندی

صاف تر می شود…

لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند

ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند…

بــی شــــک . . .

جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند

چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق

جهـــانی بـــرای تـــــو. . .

سالهاست که مرده ام

بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد،

نه شمارش ستاره ها تسکینم…

چرا صدایم کردی ؟

چرا ؟ بهزیستی نوشته بود:

شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد

شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد

پدر یک گاو خرید

و من بزرگ شدم

اما هیچکس حقیقت من را نشناخت

جز معلم ریاضی عزیز ام

که همیشه می گفت

گوساله، بتمرگ

در سلام،

خداحافظ !

چیزی تازه اگر یافتید

بر این دو اضافه کنید

تا بل

بازشود این در گم شده بر دیوار…

دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند

گریزی نیست

اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است

باید سر به بیابانها گذاشت!

کهکشان ها، کو زمینم؟!

زمین، کو وطنم؟!

وطن، کو خانه ام؟!

خانه، کو مادرم؟!

مادر، کو کبوترانم؟!

معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو… یا تو گم شده ای در من… ای زمان؟!

… کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم …

کـــاش !

شب در چشمان من است

به سیاهی چشمهایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشمهایم نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

به چشمهای من نگاه کن

چشم اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

پیست!

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی…

شناسنامه

من حسینم پناهی ام

من حسینم , پناهی ام

خودمو می بینم

خودمو می شنوم…

تا هستم جهان ارثیه بابامه.

سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش

وقتی هم نبودم مال شما.

اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم

با من بگو یا بذار باهات بگم

سلامامونو، عشقامونو، دردامونو، تنهائیامونو

ها؟!

صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم

دم به کله میکوبد و

شقیقه اش دو شقه میشود

بی آنکه بداند

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق…..

به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد

صـدای پای تو که می روی

صـدای پای مــرگ که می آید . . . .

دیـگر چـیـزی را نمی شنوم !

از شوق به هوا

به ساعت نگاه میکنم

حدود سه نصف شب است

چشم میبندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره میروم

سوسوی چند چراغ مهربان

و سایه کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا میپرم چون کودکیم

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا میپرم

و خوب میدانم

سال هاست که مرده ام …

همچنین بخوانید: کپشن روز مادر

مادر

شعر مادر از قیصر امین پور

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان

ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر !

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح

مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن

با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی

دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها

این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر

با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

——*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*——

شعر زیبا و شنیدنی مادر از استاد نادر نادرپور

مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود

هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود؟

در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار…

دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسید…

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش…

مادر! تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما، در کنار ماست

از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد، درد زندگی و روزگار ماست

همچنین بخوانید: متن عذرخواهی از مادر 

شعر در وصف مادر از محمد تقی بهار

ای پسر مادر خود را مازار

بیش از او هیچ کرا دوست مدار

تو چه دانی که چها در دل اوست

او ترا تا به کجا دارد دوست

نیست از «‌عشق‌» فزون‌تر مهری

آن که‌بسته است به موی و چهری

عشق از وصل بکاهد باری

کم شود از غمی و آزاری

لیکن آن مهر که مادر دارد

سایه کی از سر ما بردارد؟

مهر مادر چو بود بنیادی

نشود کم ز عزا یا شادی

کور وکرکردی و بیمار و پریش

پیر و فرتوت و فقیر و درویش

مام را با تو همان مهر بجاست

نیست ‌این ‌مهر، که این ‌مهر خداست

گر نبودی دل مادر به جهان

آدمیت شدی از چشم نهان

معنی عشق درآب و گل اوست

عشق اگر شکل پذیرد دل اوست

هست فردوس برین چهرهٔ مام

چهرهٔ مام بهشتی است تمام

واب کوثرکه روان افزاید

زان دو پستان مبارک زاید

شاخ طوبیست قد و بالایش

خیز و سر نِه به مبارک پایش

از توگر مادر تو نیست رضا

دان که راضی نبود از تو خدا

وای اگر خندهٔ گستاخ کنی‌!

آخ اگر بر رخ او آخ کنی‌!

بسته مادر دل دروای‌ به تو

گر کنی وای برو، وای به تو!

دل او جوی گرت عقل و ذکاست

کان کلید همه خوشبختی‌هاست

شعر برای روز مادر از دکتر علی شریعتی

مادر نگاه خسته و تاریکت

با من هزار گونه سخن دارد

با صد زبان به گوش دلم گوید

رنجی که خاطر تو ز من دارد

دردا که از غبار کدورت‌ ها

ابری به روی ماه تو می بینم

سوزد چو برق خرمن جانم را

سوزی که در نگاه تو می بینم

چشمی که پر ز خنده‌ی شادی بود

تاریک و دردناک و غم آلودست

جز سایه‌ی ملال به چشمت نیست

آن شعله‌ی نگاه، پر از دود است

آرام خنده مــی زنــی و دانم

در سینه‌ات کشاکش طوفان است

لبخــنـــد دردنـاک تو ای مادر

سوزنده تر ز اشک یتیمان است

تلخ است این سخن که به لب دارم

مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم

امّا تو ای دریغ گمان بردی

فرزند مهربـان تو من بودم

چون شعله‌ای که شمع به سر دارد

دائم ز جســم و جـــان تـو کاهیــدم

چون بت تو را شکستم و شرمم باد

با آن که چون خــــدات پــرستیــــدم

شرمنده من به پای تو می‌ افتم

چون بر دلم ز ریشه گنه باریست

مادر بــلای جان تو من بودم

این اعتراف تلخ گنــــه باریست

شعر برای تبریک روز مادر از ابوالقاسم حالت

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان

هم پایه ی محبت ومهرو وفای تو

مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست

این سینه خانه ی تو واین دل سرای تو

آن گوهر یگانه ی دریای خلقتی

کاندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی

کاید برون ز عهد مدح و ثنای تو

هر بهره ای که برده ام از حسن تربیت

باشد زفیض کوشش بی منتهای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

اگر جان خویش هم زبرایت فدا کنم

کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان

هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

خشنودی تو مایه ی خوشنودی من است

زیرا بود رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من

می ریختم تمام جهان را به پای تو

اشعار کوتاه در وصف مادر از دیگر شاعران

مادر آن مرکز پرگار عشق

مادر آن کاروان سالار عشق

اقبال لاهوری

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهن گرفتن آموخت

شب‌ها بر گاهواره‌ من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه‌ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست، دارمش دوست

ایرج میرزا

به جز چشمم چه دارم تا گذارم زیر پای تو

خدا این جان شیرینم کند مادر فدای تو

زبان از گفتن عشقت به کام من نمی‌ چرخد

مقامت فوق ادراکم، چه گویم در ثنای تو؟

حیدر دهقان

شیرین نشد چو زحمت مادر، وظیفه‌ای

فرخنده‌تر ندیدم ازین، هیچ دفتری

پروین اعتصامی

بوی ترانه ای گمشده می دهد

بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند

از پنجره

غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم

سهراب سپهری

صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر

غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست

شمس تبریزی

آسودگی از محن ندارد مادر

آسایش جان و تن ندارد مادر

دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش

ورنه غم خویشتن ندارد مادر

رهی معیری

فرزند ز مادرست خرسند

بیگانه کجا و مهر مادر

پروین اعتصامی

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.