Take a fresh look at your lifestyle.

معنی شعر “تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند” از حافظ شیرازی

معنی شعر حافظ (تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند)

حافظ شیرازی یکی از غزل سرا ها و شاعران بزرگ ایرانی می باشد که در شیراز متولد شده است، این شاعر بزرگ اشعار بسیاری سروده است و از آثار وی می توان به غزلیات، مثنوی (الا ای آهوی وحشی …)، ساقی نامه (مثنوی)، قطعات، رباعیات، قصاید اشاره نمود. یکی از اشعار زیبای حافظ شیرازی شعر تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند است که غزل شماره 71 دیوان حافظ شیرازی می باشد. در این پست معنی شعر تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند به شما ارائه می گردد، با ما همراه باشید.

معنی شعر تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند چیست؟

تا چه بازی رُخ نماید بیدقی خواهیم راند / عرصۀ شطرنج رندان را مجالِ شاه نیست

این شعر به بازی شطرنج اشاره می کند که یک مُهره پیاده را حرکت می دهیم تا ببینیم وضع بازی به چه صورت می شود. وقتی حرکت مؤثری به نظر نمی رسد، مجبور می شویم برای گذراندن وقت و رسیدن به فرصت مناسبت، پیاده ای حرکت دهیم و منتظر بازی حریف بمانیم.

در روزگار واقعی برای انسان های آزاد منش این امکان وجود ندارد که در سلطنت شاه تعرض کنند، به جای این که بخواهند رخی نشان دهند بهتر است راه مستقیم و درست را در پیش بگیرند.

کلمه بیدق به معنی پیاده شطرنج می باشد. در این بیت از شعر به رو در رویی زاهد و حافظ اشاره می کند که این دو در مقابل هم و برای دفاع از دو شاه متفاوت در برابر هم قرار نگرفته اند و هر یک از آن ها از یک شاه پیروی می کنند. پس، هر دو با هم و در کنار هم یا سفید و یا سیاه هستند. رخ و چهره گرچه مقام بالاتر و قدرت بیش تری دارد، ولی حافظ ترجیح می دهد مانند یک پیاده راه مستقیم را سپری کند. بنابراین وظیفه ی زاهد و حافظ نیز به نوع عملی که انجام می دهند بستگی دارد. به این معنا می باشد که حافظ می تواند رخی نشان دهد ولی ترجیح داده است پیاده باشد و راه مستقیم برود. اما زاهد نیز می تواند از خر تظاهر پیاده شود و به جای این که سوار باشد و به صورت ریاکارانه رخش را به نمایش بگذارد، مانند یک پیاده ی بی ریا راه مستقیم برود.

متن کامل شعر تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند (غزل شماره 71 دیوان حافظ شیرازی)

زاهدِ ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

در حقِ ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست

در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رُخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصۀ شطرنج رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادۀ بسیار نقش

زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست

کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب

کاندرین طغرا نشانِ حِسبَةََ لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر که خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یک رنگان بُوَد

خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بندۀ پیرِ خراباتم که لطفش دائم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دُردی کش اندر بندِ مال و جاه نیست

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. شهیار واروژان می گوید

    اصل شعر
    لسان الغیب
    #حضرت_حافظ
    قبل از تحریف
    اینگونه بوده☆

    زاهدِ
    ظاهر پرست
    از حال ما @
    آگاه نیست.!
    هرچه گوید
    در پَس ما
    (پشت‌سر)
    جای هیچ
    اکراه نیست‌

    هرچه تعذیر است
    در تقویمِ
    ناموزون
    ماست~
    وَرنه تشریف تو
    بر بالای کس
    کوتاه نیست.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.