Take a fresh look at your lifestyle.

متن در مورد صدای پرندگان (ادبی و خاص)

متن های زیبا در مورد آواز پرنده ها

اغلب پرندگان آواز و نغمه های خوشی دارند که بسیار دلنشین و دلنواز می باشد. زیبایی طبیعت با صدای خوش پرندگان دو چندان می گردد. هر پرنده صدای مخصوص به خود را دارد که با صدای هر کدام از پرندگان می توانید نوع آن پرنده را تشخیص دهید. برخی از پرندگان با آواز خواندن به دیگر پرندگان نشان می دهند که مکانی که در آن حضور دارند، قلمرو آن هاست، پس دیگر پرندگان به آن جا نمی روند. بنابراین همه پرندگان با آواز خواندن با یکدیگر حرف می زنند. از این رو در این پست مجموعه متن در مورد صدای پرندگان به شما ارائه می شود، با ما همراه باشید.

متن های زیبا و ادبی درباره صدای پرندگان

متن زیبا در مورد صدای خوش پرندگان

پرنده می پرد به باد
پر می کشد از شب تار
می رود سوی دیار خویش
می رسد به دریای آواز
در میان می گیرد قاصدک عشق
می سوزاند شاپرک ناز
دخترک آواز، می رود سوی فردای سرآغاز
از خانه خانه های آواز، کلبه های سبز
به شکل بال پرواز
مربع و مثلث و دایره
سقف آسمان باز
آواز پرنده
آبی و زرد و قرمز
دفتر زندگی آسوده به ساز
گل های باغچه می خوانند آواز
در خانه ایران می روید گل ناز
آواز پرنده بر برگ باران
ساعت ایمان بر شهر آغاز
آسمان خط خطی
بر دفتر بهار نشسته قطرهء اشک باران
خستگی من، خستگی تو
آواز دریا همچو رهایی پرنده
صحرای عاشق همچو دنیای آرام
در قلب اقیانوس خون
برادران آواز
گیتار می زند زخمه باران
تخت جمشید و بیستون و نقش جهان
بر ورق های دفتر پرواز
آبی های معنا
سوی بهار، سوی عشق، سوی پرنده آواز
هزاران دسته لاله
می شکنند دشمنان سرزمین آواز
در باغچه های سرباز
گلخانه های آواز
برگ ها می خوانند سرود باران
گهواره ماه می شود نالان
شب تار می شود خورشید باران
از شمیم آواز
پرنده می شود سوی خانهء آواز

متن ادبی در مورد صدای پرنده ها

به کدامین آواز صدایت کنم؟!

وقتی حنجره ام اسیر پشته های زخم خورده زمان، پشت میله های انتظار قربانی سایه هاست

شاید، شاید سکوت شایسته تر باشد

اما نه ، سکوتم نیز از آواز پرنده ها خالیست

با من بگو ای زیباترین

با کدامین آواز بخوانم : ” دوستت دارم ”

تا حجم بازوانت تنهائیم را پر کند

با من بگو از کدامین حنجره؟ با کدامین آواز؟

متنی در مورد صدای پرندگان

یه انبوه از درخت و کوه سنگی
یه سرو اینجا که آرامش نداره
از آواز پرنده دل بریده
خیال آشتی و سازش نداره
توی همدردیاش با بید مجنون
میگفت اونو تو تنهایی رها کرد
به دنبال یه آشیونه می گشت
که انگار شب رو از ماهش جدا کرد
درخت سرو پیر دل شکسته
زیر آواره سرده ابر و بارون
گرفته شاخه هاشو تو بغل تا
بگیره سایه زیر چتر ناودون
دریغ از اشتباهی که همه عمر
به اون چیزی که می خواست پشت پازد
به جای مرگ پرواز پرنده
از اونو مهربونیاش دل کند
پرنده تو قفس زخم خورده بالش
از اینه که نرفته دیر کرده
درخت سرو تنهای تو دشتو
با این دوری خود دلگیر کرده
اگر من اون پرندم تو درختی
بیا مرهم بزار رو زخم بالم
نوازش کن منو شاید بخوابم
که امروزم مث دیروزه حالم
هوای بی کسی رویای بی تو
تو اون زندون که سقفش هم سیاهه
همش دلداری میدادم خودم رو
کجای کار ما یک اشتباهه
پرامو چیدنو چیزی نگفتم
رسیدم تا دم مرگ و پریدم
به جرم بال پرواز و رهایی
من اینجا رنگ آزادی ندیدم
به قدری دل سپردم تو خیالت
دوباره از خودم من پا گرفتم
تو فکر می کردی من خو شبختم اینجا
تو آغوش یه لونه جا گرفتم

متن در مورد نغمه و آواز پرندگان

نه صدای میدانی آرامش سرخ
نه صدای فضا ی سبزی تسلا
که بر نرمش آ ن دمی بیارامی
همه جا خار و شنزار سکوت
تنها صدای چند گوهر گنجشک و چند درنگ طلائی پرنده ی دیگر
صدای ترانه آبی عبور یک هوا پیما ی گلبانگ
سکوت لخت را می شکند
خیابان غلیظ آفتاب با تیر های برق مبهوت تنها نماد شهری این دیار است
ترانه شاد دل به لبخد آواز ملکوت پرنده می بندیم
و پرچم شوق دیدار سبزه را چند کیلو متری آن طرف تر می یابیم
اینجا همان غریو برهوت ترسناک دیروز بود
که اینک به یمن رویش سریع آپارتمان ها شهر شده است
دلش پر ازتجربه رنگین شادی ها و ناکامی هاست
وآفتاب بلند لخت تر از همه جا در این مکان تشنه حاشیه می تابد
مرا با خود در تجلی خیابان ها ی خالی از جمعیت هموار می کند
به چند مجتمع تجاری شلوغ بعد از ظهر پاییز جاری می سازد
و آنگاه با تاکسی قلب به آرا مش خانه بر می کرداند
تفاخر دلت را در این مکان تنفس عمیق رهائی به تسلیم ابر تنهائی بسپار
و در تپه های خلوت خویش آواز بخوان
مزرعه آواز پرنده ی تنها را
جشن شیرین آواز گنجشکان بی نوا را
آسایش سپید سکوت نعمت بزرگ این دیار است
سکوتی شیرین در گستره های سبز
سکوتی دلپذیر در رهائی عشق
رمان دلارام سکوتی که از پنجره های بارانی پاییز به بیرون می تابد

متن درباره صدای پرندگان

آواز پرنده
موج باد رقص برگ آواز باران
رعد و رگبار و رد پای ابر روی خاک
به راه رود رفتن و رسیدن به دریاست
ماه و خورشید فرزندان زندگی اند
به بی وجود کدام آیینه می تابد ؟
پیغام شب نیست خواب بی نور روشنی
که پس سحر شکفتن است و به روزی رسیدن
تا فردا غنچه بدرد طلوع شود از صبح تازه تر
بیائیم فقط زندگی کنیم
عشق لای این ثانیه ها می خواندمان
انسان به واقع حضور انسان دیگری است
و تنها سرشته از عشق
و خودِ عشق جاودانگی ماست

متن طولانی درباره آواز پرندگان

پرواز در قهر زمین و خورشید

اه چه زیباست

پر از پروازم

من به شوق اشک و لبخند در ان اوج حضیظ و به شوق لحظه ی رویش سیب و به شوق یک نفر در جایی عشق را می سازم .

من به اندازه ی اواز پرنده زنده ام و به اندازه ی اواز پرنده عاشق .

ساعتی نیست . . . چه بد گفتم . . . نه !

لحظه ای نیست که خاموشی شهر بالا خواب را بر چشمان من چیره کند

گم کند اوازم .

من به شب معتادم و به خفاشان وارونه به یک شاخه ی خشک به پشه

لحظه های الهام به خدا

من به لا حول و لا قوه الا بالله معتادم

من به لذت بخشیدن، من به حس معتادم

تا کسی در جایی نبرد از یادم .

به افق دلشادم

و افق خط ته دریا نیست و افق ابی نیست

افق خط ته تاریکیست، نرسیده به نور

افق خاکستریست، افق خاکستریست

من در این خاکستری ازادم .

من در این گمنامی مزمن، در فضای نقشه ی شهری گیج

به من محتاجم، به شنیدن، به نگفتنف به سوختن محتاجم

تا کسی در جایی نبرد از یادم .

با قدم های کسی هر چه سیب است زیر پا له می کنم و درخت را می بوسم .

از تهی پر می شوم

خواه و نا خواه، گاه و بیگاه به من رو می کنم و در ان چیزی نمی یابم و هیچ جز کسی در جایی تا کسی در جایی نبرد از یادم .

چه عذابیست، عذابیست، عذاب !

و چه خوب است، چه خوب است، چه خوب !

ترس گفتن، شوق گفتن، کدام ؟

گر بگویم جهل بیدار است و کارم زار و ننگم بی شمار

گر نگویم قلب بیمار، بیمار، بیمار…..

متن کوتاه در مورد نغمه و آواز پرندگان

زمانی است که از کلمات خسته‌ ام

گروه گروه هجوم می‌ آورند

می‌ نشینند در سرم

مثل دسته‌ ی پرندگان بر سر درختی

دست بر دست می‌ کوبم

بانگ بر می‌ کشم

می‌ پرند و پراکنده می‌ شوند

یک پرنده خاموش اما

نه می‌ ترسد

نه می‌ رود

نه آوازش را می‌ خواند…

تو همان پرنده ای هستی که
حتی اگر پاییز باشی…
به روی شاخه های
بی روح و بی رنگ تو
آواز خوش زندگی می خواند،
تا بهار
سمت تو بیاید…

آواز پرنده زیباست،

وقتی سکوت شب را می شکند

و سکوتش، وقتی برای صیادش نمی خواند!

درست از همان زمانی که یک کودک به این فکر می کند که پرنده ای که می بیند

گنجشک است یا زاغ؛

خودش را از لذت شنیدن صدای آواز آن ها محروم خواهد کرد.

گوش بر بانگ هم آواز ندارم صائب
بس بود ز اهل سخن خامه هم آواز مرا

بلبل از آواز او بی خود شدی
یک طرب ز آواز خوبش صد شدی

در آواز مرغی که بی پروا می نالد،

پرواز روح را نخواهی یافت!

مرغ از بهر تو

نغمه ها خواند!

اما،

نغمه ی دل تو،

کی بدان ماند؟!…

دلم برای تو تنگ شده است

اما نمی دانم چه کار کنم

مثل پرنده ای لالم

که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند

گاهی تنهایی

آواز غمگین پرنده ای است

که هر روز جفتش را می خواند

و نمی داند

که آخرین بازمانده از نسل خویش است!

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.