Take a fresh look at your lifestyle.

متن روضه اسارت حضرت زینب بعد از عاشورا با اشعار سوزناک

داستان غم انگیز عاشورا با شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان به پایان نمی رسد و در شام غریبان عاشورا خاندان امام حسین به اسارت گرفته می شوند. در ایام عزاداری سید الشهدا در ماه محرم روضه اسارت حضرت زینب و اهل بیت امام حسین علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد. در ادامه چندین شعر و متن روضه اسارت حضرت زینب آورده شده است.

متن روضه حضرت زینب در اسارت

بعد از اینکه امام حسین و یارانشان در روز عاشورا به شهادت می رسند سپاهیان دشمن به سمت خیمه ها حمله ور شده و خاندان امام حسین (ع)، زنان و کودکان را به اسارت می گیرند. در وصف به اسارت گرفته شدن اهل بیت امام حسین، حضرت زینب و امام سجاد (ع) اشعار زیادی سروده شده است که برای روضه حضرت زینب خوانده می شود. در ادامه زیباترین روضه های سوزناک اسارت حضرت زینب در کوفه و شام را گردآوری نموده ایم.

متن روضه اسارت حضرت زینب میرزا محمدی

السلام علیک یا اباعبدالله

هشتاد و چهار زن و بچه رو به طناب بسته بودن

زیارت ناحیه مقدسه رو ببین خود امام داره روضه میخونه” عرضه داشت: و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید”حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید؛ دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب، با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) “أیدیهِم مَغلولَةٌ إلَی الأَعناقِ” دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله”یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات”مثل برده ها ازین شهر به اون شهر می بردن.

حسین…برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن…

هرمنزل و روستا که بردند

پای سر تو شراب خوردند

حسین…

حالا که حال خوبی داری بزرگان به ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه

در محضر آقا دارم این روضه رو می خونم

اما اگه ۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن، مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴ تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه، لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه” اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت.

رسید تو مجلس ابن زیاد، الله اکبر، خدا رحمت کنه، بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس”همه مون می میریم”

محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه، روضه خوان، روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن، مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان!

چی گفت مگه؟! گفت: “و دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ” همین!

آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند، ایشون می فرمود تا غروب همه داشتیم گریه می کردیم، ما که نمی فهمیم! یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه، بلکه شب خود ربابه، باب الحوائجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی به ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه”ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمی کرد” تا گفت “هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب” ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن “فرقت زینب و بکت” زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب به خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ به سینه چسباند،هی صدا میزد،

فوالله ما نسیتُ حسینا … حسین …..

شعر روضه اسارت حضرت زینب

اگر چه با اسارت، کوچ از این دشت بلا کردم
نه تنها شهر کوفه شام را هم کربلا کردم

صفایم کربلا و مروه شام، اسم تو لبّیکم
شروع سعی از گودال تا طشت طلا کردم

چهل منزل زیارت کرده ام ماه جمالت را
چهل منزل در نماز شب تو را هر شب دعا کردم

به اجرای وصیّت های تو تنها کمر بستم
جفا بعد از جفا دیدم به عهد خود وفا کردم

جدا شد بند بندم در کنار قتلگاه از هم
دمی که دخترت را از روی نعشت جدا کردم

دلم در قتلگه بودو دم دروازه ی کوفه
جمالت را زیارت بر فراز نیزه ها کردم

تو از بالای نی با چشم خود با من سخن گفتی
من از محمل تو را با فرق خونینم صدا کردم

تو با آوای قرآن معجز ختم رسل کردی
من از یک خطبه اعجاز علیِ مرتضی کردم

امام من تو بودی تا سر بشکسته ات دیدم
به محمل سر شکستم بر امامم اقتدا کردم

نمی دانم چگونه بی تو رفتم بی تو برگشتم
نمی پرسی چه ها دیدم چه گفتم چه ها کردم؟

نماز شب نشسته خواندم امّا روز، استادم
به شمشیر بیانم نهضتی دیگر به پا کردم

به دست بسته در بزم یزید بی حیا رفتم
ولی از دست زین العابدین زنجیر وا کردم

غریبیِّ علیّ و فاطمه بر من مجسّم شد
شبی که دخترت را دفن در ویران سرا کردم

کنار طشت زر دیدم که زهرا بر تو می گرید
گریبان چاک دادم با صاحب عزا کردم

اگر چه قامتم خم شد قیامت کرد هر گامم
به جان مادرم حقّ قیامت را ادا کردم

مرا در مجلس نامحرمان دیدی زطشت زر
نگاهم کردی و از گریه ی چشمت حیا کردم

سفیر کوچکت در شام ماند و از برای او
سفارت خانه ای با وسعت عالم بنا کردم

غلامحسین سازگار

دانلود مداحی ترکی زینب زینب زینب درد آشنا زینب

شعر روضه در وصف اسارت حضرت زینب

شکسته بال و پری شوق آسمان دارد
درون سینه خود زخم بیکران دارد
همان که قامت صبر از صبوریش خم بود
در اوج قله ماتم شکوه پرچم بود
همان که آینه ی روشن حقایق بود
همان که هم دم هفتاد و دو شقایق بود
همان که از غم هجران شکسته قامت او
هزار خاطره مانده است از اسارت او
هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام
هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام
هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود
هزار خاطره از کودکی که گم شده بود
به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو
تمام حس مرا پر ز آه کن بانو
چه قدر بغض نشسته به روی حنجرتان!
بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟
شبیه آینه های شکسته می مانید
چه قدر آیه اَمّن یُجیب می خوانید!
من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم
من از گرسنگی هر شبت خبر دارم
نه سایه ای ز ترحم، نه آب آوردند
برای تشنگیت آفتاب آوردند
تو ای سپیده ی صبح قیام عاشورا
پیام آور سرخ پیام عاشورا
بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست
هنوز بین شماها کبوتری باقیست
هنوز در پس این نای زخم خورده ی تان
صدای غرشِ الله اکبری باقیست
اگر چه روح علمدار پر کشید اما
میان دشت علمدارِ دیگری باقیست
و بین معرکه با صبر خود نشان دادید
هنوز مرد نبردید تا سری باقیست

متن نوحه اسارت حضرت زینب

مائیم و طفلانی بهم زنجیر کرده

داغ اسیری هر دومان را پیر کرده

یا صاحب الزمان ایام اسارت آل الهِ

ما مانده ایم و کاروانی دل شکسته

جمع یتیمانی که دشمن پای بسته

در گوشه ای تیر سه شعبه اوفتاده

نیزه شکسته روی جسمی ایستاده

اینک سپاه ما علمداری ندارد

جز زینب و سجاد یک یاری ندارد

ارباب مقاتل نوشتن عمر سعد ملعون صبح روز یازدهم محرم دستور داد کاروان اسرا رو از کنار بدنهای شهدا عبور بدن – یا صاحب الزمان آجرک اله فی مصیبت جدک الحسین – چه گذشت به خاندان رسول خدا – الهی بمیرم وقتی نازنین بدن برادر پیدا کرد – گاهی صدا میزد أانت اخی ، انت ابن والدتی – گاهی صدا میزد برادرم – یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثّری – یابن الحسن – اومدن با کعب نی و تازیانه – این خواهر تسلی دادن میخواد از برادر جدا بشه – علی القاعده باید صورت برادرو ببوسه – سر بالای نیزست .

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب

یا امام زمان منو ببخشید ، سادات مجلس – اینجا بدن بی سر برادر و دید

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست

دم دروازه ی کوفه گرم خطبه خواندن بود – یه صدای آشنایی به گوشش رسید – سر از محمل بیرون آورد – دید سر برادر بالای نیزه قرآن میخوانه – برادرم خیال نمیکردم یه روزی برسه تو این شهر من خطبه بخوانم ، سر تو بالای نیزه قرآن بخوانه ( حسین جانم )

صدا بزن حسین حسین آرام جانم

حسین حسین روح و روانم

حسین حسین داروی دردم

حسین حسین دورت بگردم

متن روضه اسارت حضرت زینب در شام

بي تو قفس با آسمان فرقي ندارد

بود و نبود اين جهان فرقي ندارد

وقتي نباشي اين و آن فرقي ندارد

ديگر بهارم با خزان فرقي ندارد

ديگر چه فرقي ميكند قحطي آب است

دريا بدون تو براي من سراب است

تو قول دادي آشناي هم بمانيم

شانه به شانه پا به پاي هم بمانيم

تا دست در دست ،عصاي هم بمانيم

تا آخرين لحظه براي هم بمانيم

از روي تل ديدم سوي گودال رفتي

آنقدر دست و پا زدي از حال رفتي

خواهر بميرد كه دگر ياري نداري

تنها شدي و هيچ غمخواري نداري

دور و برت حتي عزاداري نداري – خواهر اسارت ميرود ، كاري نداري

جان برادر صبر هم اندازه دارد

زينب براي چند غم اندازه دارد

روضه ایام اسارت حضرت زینب

من بلای عشق تو بر جان خریدم ای حسین
آمدم تا کربلا اما خمیدم ای حسین

ماجرای این سفر را ای برادر جان بخوان
از سیاهی تن و موی سفیدم ای حسین

آن وداع آخرت هرگز نرفت از خاطرم
از کنارم رفتی از تو دل بریدم ای حسین

داغ هجده یوسف بی سر به دل دارم ولی
غیر زیبایی که من چیزی ندیدم ای حسین

کوفه قصدش بود تا خوارم کند اما اخا
تو ز نی دیدی شهامت آفریدم ای حسین

خاطرات شام آتش می زند بر جان و دل
ناسزاها بود که ، آنجا شنیدم ای حسین

مجلس نا محرمان ، شد خاک عالم بر سرم
تا که در طشت طلا راس تو دیدم ای حسین

تو به روی من نیاور ، چون خجالت می کشم
بی رقیه تا مزار تو رسیدم ای حسین

متن روضه سوزناک اسارت حضرت زینب

در مسیر کوفه و شام

خمیده ارتفاع کوهساری

وزیده باد سرد سوگواری

شکسته قامت پر بار طوبی

رسیده موسم پر برگ و باری

گرفته مرگ چشم حیدری را

نشسته خاک روی ذوالفقاری

به روی عرش روی اسم اعظم

به زیر فرش جسم ذات باری

زمین و آسمان صورت به صورت

عرق ریزان ز فرط شرمساری

به روی شانه زخم تازیانه

به دل از عشق امّا زخم کاری

درون مشک ها از اشک لبریز

کویر سینه ها بی آبیاری

نشان هر قدم در این حکایت

ضریح کوچکی در هوشیاری

تمام نیزه ها رحلند این جا

میان این همه یک نیزه قاری

به روی نیزه شد وحی مکرر

مگر جبریل هم این جاست؟ آری

تلاوت می کند چه؟ سوره ی کهف

برای مردم بی بند و باری

وضو باید بگیرم گر چه این جا

به غیر از گریه نبوَد آب جاری

کسی از چشم خشک خویش پرسید

ببین لب تشنه هستم، آب داری؟

نشسته روبروی هم در این بین

دلِ خون من و ابر بهاری

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب
مرور متنِ كتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور؛ پرده درپرده
دلیل محكم حكم قداست زینب

مسیر دین خدا را نشان مان داده
چراغ روشنِ برج هدایت زینب

رموز جمله ی «من را دعا نما خواهر»
نهفته در ثمراتِ عبادت زینب

نماز سینه زنان رو به كعبه ی گودال
غروب روز دهم با امامت زینب

برای قتل حسینش دیه به او دادند
كلوخ ها شده سهمِ غرامت زینب

سكوت محض جَرَس های لشگر دشمن
نشانِ معجزه ای از رسالت زینب

به پیشِ كعب نی و سنگ؛ راست قامت بود
رقیه درس گرفت از صلابت زینب

لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود
ملائكه همه ماتِ بلاغت زینب

نهیب حیدری اش كاخ ظلم را لرزاند
یزید شوكه شده از شهامت زینب

صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت
نگاه ها برود سمتِ ساحت زینب

متن روضه وداع حضرت زینب و امام حسین

اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است

خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است

از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟

بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است

ترسم که پای دختر تو لِه شود در این

زنجیرها که پای حرم را گرفته است

از خیمه های سوخته هر قدر مانده است

چادر که رفته روی سرم را گرفته است

نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند

ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است

هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد

حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است

اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند

از تازیانه ها چقدر کار می کِشند

شعر کوتاه اسارت حضرت زینب

جا دارد اگر فلک کنون گریه کند

با زخم دل و سوز درون گریه کند

تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز

از بهر اسارت تو خون گریه کند

وقت اوجت، همه حقیر شدند

خطبه های تو بی نظیر شدند

همه ی کوفه، سر بزیر شدند

تو که نه، کوفیان اسیر شدند

دلم خون گشت از دیدار کوفه
که روزم شد چو شام تار کوفه

ز دشت کربلا با دست بسته
مرا بردند در بازار کوفه

متن روضه اسارت حضرت زینب از زبان خودش

من ماندم و مرغ سحر و نوحه گری ها
اندوه پرستو، غم بی بال وپری ها

من ماندم و هشتاد و چهار آیه عصمت
در سایه آوارگی و دربه دری ها

من خواهر خورشید به خون خفته عشقم
باید که بگیرم خبر از هم سفری ها

در این شب تاریک خدایا! کمکم کن
تا راه به جایی ببرد، راهبری ها

خون شهدا ریخت، در این دشت بلاخیز
تا خشک شود ریشه بیدادگری ها

تا صاعقه ظلم و ستم را ببرد باد
تبدیل به فریاد شد این نوحه گری ها

ای خون شما آبروی چشمه توحید
ای چشم شما آینه حق نگری ها

عباس علمدار! تو همت کن و برخیز
تا سهم شقایق نشود خون جگری ها

ای ماه شب چارده، امشب به کجایی؟
جان بر لب من آمده از بی خبری ها

متن روضه حضرت زینب و اسارت در کوفه

مردم لباس پاره ما خنده دار نیست
کـاخ غــرور کـاذبـتـان پـایـدار نـیست

مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حـرم افـتـخـار نـیـسـت

در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست

ای بزدلان ز بام به ما سنگ می زنید
در دست های بسته ما ذوالفقار نیست

زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر به گریه های شما اعتبار نیست

در بین طـعنه های وقـیح تـمام شهر
بدتر ز طـعنه های بد نیزه دار نیست

همچنین بخوانید: نذر نمک حضرت زینب

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.